سلام بچه ها...
این اولین پستم تو وب جدیدمه...
امیدوارم خوشتون بیا...
بازم بهم سر بزنید...
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
تو را
با لحجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام
شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
...
و تو
در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی
دلم
حیران و سرگردان چشمانیست رویایی
و من
تنها برای دیدن زیبایی آن چه تو در سر داشتی
از
تنهایی و حسرت رها کردم
...
و تو
بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
نمی
دانم کجا تا کی برای چه
ولی رفتی
و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارد
و بعد
از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت و
بعد از
رفتنت ...
و بعد
از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید
کسی از
پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت
تو هم
در پاسخ این بی وفایی ها بگو
در راه
عشق و انتخاب آن خطا کردم
و من
در حالتی مابین اشک و حسرت و تردید
و من
در اوج پاییزی ترین ویرانه ی یک دل
میان
غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمی
دانم چرا ...
شاید
به رسم و عادت پروانگی
من باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
...