واااااااااااااااااااااااای سلام...
خیلی خوشحالم امروز امتحانام تموم شد...
احساس میکنم یه بار سنگین از رو دوشم برداشتن...
آخ خدا یعنی من تو این 90 روز تابستون چی کار کنم....
خب دیگه ولش کن زندگی رو عشق است...
کلا صـــــــــــــــــــــفا...
تا بعد بـ ایـــــــــ ی
که ستاره ها
به سمت سپیدی محو دنباله نمناک یک دنیا ابر پر باران رفتند
ستاره های لخت و پوست ولرم ماه با حضور مهربان ِ مهتاب
آسمان را ترک می کردند.
باید خیال بوی گلپر و
نور سپید رازگونه ی مهتاب را
فراموش کنم
فقط یک رویای کوتاه بود.
ستاره ها مات و مبهوت ته جاده رفتن
به تشنگی آسمان بی ستاره می خندیدند
و ابر پر باران ِ خاکستری دلگیر
در حجله چهل ستاره بی بازگشت،
بر مزار ستاره ها
فانوس روشن کرده بود.
در تاریکی مطلق
باران بود که می ریخت
که می ریخت